Posted on مارس 27, 2013 by Meisam Abdollahi
ساعت سه و نیم نصفه شب و دنبال اطلاعاتی می گشتم برای سفر نوروزی. قرار است قبیله ای برویم یزد و شیراز و اصفهان و اگر هم طلبیده شویم بندرعباس. حالا از اصل موضوع دور نشویم، در این گیرودار هم گفتم چند آهنگ دامبولی دامبو دانلود کنم که در طول سفر دور هم حالی به حولی. در همین بین برخوردم به آهنگ نوروز کوروش یغمایی عزیز. راستش چند خواننده هستند که صدایشان برایم بدجوری نوستالوژیک است. یادم است اول راهنمایی بودم یا دوم راهنمایی (کلا نوجوانی منظورم است) که دایی سیروس یک عدد نوار خانه ما جا گذاشته بود (شاید هم من بلندش کرده بودم) یک طرفش کوروش یغمایی بود و طرف دیگرش هم خدابیامرز فریدون فروغی می خواند. خلاصه اصلا نوارباز شدن من با همین کاست بود و بعد هم مازیار، فرهاد، داریوش، ابی…!
خدابیامرز فرهاد همیشه ناراحت بود، فریدون هم همین طور ولی کوروش یغمایی شاد بود نه این که خدایی نکرده آنجور شاد که امروز هستند، یه جور دیگر بود، صدایش صدای امید و زندگی بود مخصوصا در همان دوران چند آلبوم جدید هم منتشر کرد، منظورم آن زمان، دوران نوجوانی و تین ایجریم است. مخصوصا آهنگی داشت که می گفت: در دست گلی دارم این بار که می آیم، کانرا به تو بسپارم. هنوز هم این قسمتش را زمزمه می کنم. اینها را گفتم بدانید که خیلی خاطرش را میخواهم مخصوصا با آن موی بلند و سبیل باحالش که از دوران قرقره میرزا تا همین حالا که دارم این چند خط را می نویسم حفظش کرده که دست مریزاد دارد.
خلاصه هنرمند دوست داشتنی قصه من اینجا نوشته درباره آلبومی که حدود یک دهه است گیر آقایان است و چه خوب نوشته از دردش، طنازانه نوشته طوری که هم می شود خندید و هم می شود افسوس خورد.قسمتی از نوشته ایشان می گوید:
از آن هنگام هشت سال میگذرد. نه آن هنگام و نه تا کنون نفهمیدهام چرا و برچه پایهای. هیچکس هم توضیحی نداد (حتی شفاهی). دراین هشت سالی که گذشت، همواره باخود اندیشیدهام که اگر چنین است و صدای من نباید شنیده شود چرا رادیو و خواهر کوچکترش «سیما» برخی آثار مرا، حتا آثار قبل از انقلاب را بصورت گزینشی، آنهم با تکه پاره کردن آثارم و ادیتهای کاملا ناشیانه و آماتوری و حتا بدون بردن نام من در شبکههای خود پخش میکنند. مگر اینها صدای من نیستند. آن هم بدون کوچکترین اجازهای از صاحب اثر یعنی خود من؟
جالبش این است که چند وقت پیش پوستر هنرمند مردمی و عشق رانندگان پیکان و البته پراید خوابیده خسته! مجید خراطها را دیدم که به در و دیوار فروشگاه ها چسبانده شده، یاد سایر خوارندگانی که مزخرفاتی از این قبیل به خورد گوش ملت می دهند. مسلما بسیار ناراحت کننده است که هنرمندی به قدمت و پیشینه کوروش یغمایی باید حدود یک دهه منتظر باشد که آلبومش اجازه انتشار پیداکند در صورتی که همین آق مجید خودمان شاید اولین اثر حنری که منتشر کرده در همین بازه یک دهه بوده! حالا تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل یا چیزی در همین مایه ها!
پ.ن1: دایی سیروس برای خودش یک ژانر است .
پ.ن2: از پشت همین تریبون هم مزدوج شدن یکی از دوستان ویلاگی قدیمی باحال از خطه قهرمان پرور، پهلوان پرور، زیتون پرورده،میرزا قاسمی و باقالا قاطوق محمد یا همان محمد آجرپاره جمیعا صلوات! این پست هم بخوانید برایش تبریکی هم بسرایید.
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Filed under: موسیقی، جامعه، دل نوشته | Tagged: ملک جمشید، موسیقی، مجوز آلبوم، هنرمند، کوروش یغمایی، آلبوم جدید | 1 Comment »
Posted on جون 2, 2011 by Meisam Abdollahi
اولین بار آهنگ مشتی ماشالله را در اردوی کلاس پنجم، یکی از دوستانم به نام کوروش برایم خواند. کوروش به لطف برادر بزرگش این ترانه را حفظ کرده بود. خیلی حال کرده بودیم مخصوصا تکه ای که می گفت: آآآآآآآآ مشتی ماشالله! کوروش می خواند و ما هم می گفتیم آآآآآآآآ مشتی ماشالله … . خلاصه فکر کنم از لحاظ تاریخی اگر اشتباه نکنم اولین ترانه اعتراضی که شنیدم و دقیقا از آن استفاده بهینه کردیم همین مشتی ماشالله بود که در راه برگشت اعصاب راننده مینی بوس را به یغما بردیم. خلاصه این ها را گفتم که دعوتتان کنم کاور راک این قطعه دوست داشتنی را از اینجا دانلود کنید و به یاد نوجوان های مملکت اسلامی در راه برگشت از اردوی مدرسه همنوا بشوید و آآآآآآآآآآ مشتی ماشالله گویان حالش را ببرید.
پ. ن: این پست تقدیم می شود به کوروش جعفری ربانی باستانی از شاهین شهر اصفهان ساکن رشت که رفیق دوران دور بود. از سوم راهنمایی به بعد از نامبرده خبری در دست نمی باشد.
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Filed under: موسیقی | Tagged: موسیقی اعتراضی، مشتی ماشالله، کاور، اردوی مدرسه، رفیق قدیمی، راک | 2 Comments »
Posted on دسامبر 16, 2009 by Meisam Abdollahi
نوشته اند :
ناصرعبدالهی در سوم آذرماه ۱۳۸۵ در بندرعباس به دلایل نامشخصی بی هوش و به کما رفت و پس از گذراندن ۲۷ روز در کما (بیمارستان هاشمی نژاد تهران) سر انجام در یک روز زمستانی ، در ۲۹ آذر در حالی که تنها ۱۰ روز تا ۳۶ سالگی اش باقی مانده بود شمع وجود ناصرخاموش گشت.
فکر کنم دوم راهنمایی بودم که شب جشن سالگرد تاسیس شبکه سه بود، ترانه های آلبوم دوستت دارم را اجرا کردی. یادش به خیر چقدر خاطره داشتیم با آن آلبوم و دکلمه های پرویز پرستویی. دست جمعی در کلاس ناصریا را می خواندیم، با آنکه به زور چند کلمه از آن را می فهمیدیم. دورانی بود، فکر کنم باید به خاطر آن همه خاطره شیرین از تو تشکر کرد. چند سال بعد در نمایشگاه کتاب و مطبوعات دیدمت. خودمانیم چه هیبتی داشتی … امضایت را هنوز دارم … نوشتی تقدیم به میثم . خودمانیم خط خیلی قشنگی داشتی ولی حیف … . صدایت را دوست داشتم و دارم … ان روزهای تلخ را هیچ وقت یادم نمی رود، روزی که همان شبکه سه که تو برای سالگرد تاسیسش برنامه اجرا کردی، در اخبار شبانگاهی با بی شرمی تمام گفت که تو …
ولی نگفت که آن همه کبودی برای چه بود … یاد ترانه اسحاق احمدی می افتم که روزهایی که در کما بودی برایت خواند و دعا کرد برای سلامتیت ولی … آن روزی که گفتند رفته ای گریه ام گرفت، راستش یاد خنه هایت ، برخورد صمیمی ات و… افتاده بودم. یاد آهنگ هایت که بخشی از خاطرات من و دوستانم بود … .
خدایت بیامرزد، هنوز هم صدایت گرم و شنیدنی است …
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Filed under: موسیقی، روزنوشت | Tagged: موسیقی، ناصر عبدالهی، گیله مرد، پاپ، دوستت دارم، سالگرد، شبکه سه | 3 Comments »
Posted on نوامبر 3, 2009 by Meisam Abdollahi
گفته بودم که انجمنی در دانشگاه تشکیل داده ایم هنری، ادبی، فرهنگی و علمی … . این انجمن برای 16 آذر جشنی تدارک دیده و کمی تا قسمتی هم قرار است اجرای موسیقی داشته باشد. نمی دانم چه شده که سرپرست گروه موسیقی تصمیم گرفت از صدای من به عنوان تک خوان یکی از کارهایش استفاده کند، آن هم در چه آهنگی ! ایران ایران استاد محمد نوری !
یک بار تمرین کردیم و بار دوم برای بچه های انجمن خواندیم.اولین بار خواندن در جمع کمی سخت بود ولی خوب هر چه بود خودم که کیف کردم، از چهره بقیه هم می شد حس کرد که صدایم به آن بدی هم نیست که فکرش را می کردم. حالا اگر شد یک بار که درست و حسابی یاور تمرینات استاد شد ضبط شده اش را می گذارم که ببینید چه بلایی سر اثر جاویدان استاد نوری آورده ایم!
پ.ن1: PES10 فوق العاده است!
پ.ن2: باز هم از دوستانی که در ایام تولد در دنیای مجازی و واقعی به من لطف داشتند سپاسگذارم.
پ.ن3: احتمالا اکانت جدید توئیترم را به زودی در معرض دید عموم قرار می دهم.
پ.ن4: کامنت ها پست قبلی رو هم به زودی جواب میدم، البته با عرض معذرت.
س.ن: در هر صورت نحسی 13 آبان دامن یکی از دو گروه را خواهد گرفت!
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Filed under: موسیقی، روزنوشت | Tagged: 16 آذر، موسیقی، گیله مرد، ایران ایران، ترنج، خواندن، روزنوشت | 6 Comments »
Posted on سپتامبر 23, 2009 by Meisam Abdollahi
همچون هميشه، خبري كوتاه و دردناك؛ استاد پرويز مشكاتيان در 54 سالگي در خانهي خود بر اثر ايست قلبي درگذشت. باورم نميشد؛ سخت است، خيلي سخت، رفتني را به تماشا نشستن كه بازگشت نخواهد داشت. اين روزها گويي روزگار در بهت فرو بردنمان را خو گرفته است.چشمهايم با استاد آشنا نبودند، ولي گوشهايم استاد را خوب ميشناسند. شايد از همين روست كه اشكم به جاي چشم از گوشهايم فرو ميريزد. اينبار گوشهايم خون ميگريند و اين «درد مشترك» را «بيداد» ميكنند.
آخ! چرا ما ايرانيها تا اين اندازه دير ميرسيم. اكنون كه استاد رفتهاند، قلمها را به كار انداختهايم و مينويسيم. مينويسم: كه بود، چه كرد، چرا رفت….؟ ولي دريغ و هزاران دريغ! آن هنگام كه بود، از اينكه: كيست، چه ميكند، كجاست…؟ هيچ واژهاي بر كاغذ نميكاشتيم. چه ميتوانم بگويم؛ هيچ. جز شرم و حسرت چيزي نمانده است، جز ادامهي زندگي با يادش، با نواي سنتورش.نميدانم رفتنشان را به كه تسليت بگويم. به خانوادهشان، -هنرمند را همهي دوستداران خانواده هستند- به دوستانشان، -كيست كه آواي سازشان را شنيده باشد و در دل پيوند دوستي با ايشان نداشته باشد- به جامعهي هنري، -ساز را براي همهي مردم مينواخت- به يار ديرينهشان، -استاد محمدرضا شجريان، ايشان نيز با مردم يكي هستند- به ايرانيان، -هنر مرز ندارد- به جهانيان، -جهان برايشان كوچك بود كه رفتند- تسليت ميگويم و براي هر آنكه درد نبودن استاد سينهاش را ميفشارد از خداوند شكيبايي ميخواهم.
روحشان شاد، يادشان گرامي، راهشان پُر رهرو
مراسم خاكسپاري ايشان روز پنجشنبه دوم مهر ماه ساعت ده صبح از مقابل تالار وحدت.
(كوتاهي سخنم با ببخشيد، انديشهام از اين فراتر نميرود.)
—————————————-
پ.ن: با تشکر از المیرای عزیز بابت نوشتن این مطب.
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Filed under: موسیقی | Tagged: موسیقی، مشکاتیان، یادبود، گیله مرد، درگذشت | 2 Comments »
Posted on سپتامبر 6, 2009 by Meisam Abdollahi
سعید تحویلداری یکی از خواننده های گیلک قدیمی است ویکی از ترانه های ماندگاری که قبل از انقلاب خوانده ، همان سیه چومه معروف است . گویا سعید خان تحویلداری در قبل از انقلاب تالار عروسی هم به همین نام داشته . حدود چند سال پیش، در دوران اصلاحات این خواننده پا به سن گذاشته گیلک هم توانست مجوزی برای انتشار آلبوم جدیدش {سنگ صبور} کسب و در یک برنامه زنده نیز حضور پیدا کند . ترانه ای که برای دانلود گذاشته ام را باید در فضایی خاص گوش کنید. می پرسید کدام فضا ؟
- غروب دریای کاسپین
لازم شد کمی درباره اش بیشتر صحبت کنیم. ترانه سرا آشنایی خود و معشوقه اش را شبیه انزلی و غازیان فرض میکند. انزلی را که به خوبی می شناسید، همان جا که می گویند بندانزلی و قدیمی ترها آنجا را بندر پهلوی می شناسند، همان انزلی که مردابی دارد و نامش را به تالاب {تول آب که همان آب تیره و کدر و مرده می شود} تغییر داده اند. همان انزلی که ساحلی دارد خیلی از شما دوستان عزیز فصل گرما به عشق دریایش مهمان گیلان می شوید. و اما غازیان هم نام محله ای در ابتدای انزلی است. اگر وارد انزلی شده باشید دو پل اصلی در شهر وجود دارد. از ورودی شهر تا پل اول را غازیان می گویند که فضایش سنتی تر و دوست داشتنی تر است. ارتباط غازیان با انزلی هم توسط همین پل است که به پل غازیان معروف است. این پل همان فضایی است که باید از آن عبور کنید این ترانه را گوش کنید و بشکنی بزنید و خلاصه حالش را ببرید و به یار فکر کنید.
اما همدیگره ره ، ایسیم عین انزلی و غازیان/ما برای هم مثل انزلی و غازیان هستیم/بنا دریا فاصله می میانو تی میان/دریا بین من و تو فاصله انداخته است/امی آَشنایی عین ایتا پورده/آشنایی من و تو مثل یک پل است/خداجان وانال هچین اَ پورد فوگورده/خدای عزیزم نگذار این پل خراب شود/او طرف پورد هوای دوست دارم/هوای آن طرف پل را دوست دارم/دریا مرغان صدای دوست دارم/صدای پرندگان دریایی را دوست دارم/وقتی وارش گیره کوچه بازارهَ/وقتی باران در کوچه و بازار می بارد/اونِ خلوتِ جیگایَ دوست دارم/آن فضای خلوت را دوست دارم/امی آَشنایی عین ایتا پورده/آشنایی من و تو مثل یک پل است/خداجان وانال هچین اَ پورد فوگورده/خدای عزیزم نگذار این پل خراب شود/تی صدا اوخان مرَ زنده کونه/آهنگ صدای تو به من زندگی می بخشه/تی قشنگی گولَ شرمنده کونه/زیبایی تو گل را خجالت زده میکنه/تی چومان وقتی مرَ نیگاه کونه/چشمان تو وقتی به من خیره می شود/مرَ تی غولام و تی بنده کونه/من را غلام و بنده تو می کند
پ.ن: اسم ترانه سنگ صبور است.
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Filed under: موسیقی، گیلکی | Tagged: موزیک، موسیقی، موسیقی گیلکی، گیله مرد، گیلکی، پل، انزلی، ترانه، سعید تحویلداری، عاشقانه، غازیان | 5 Comments »